شعر شیشه عطر
شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۰۷ ب.ظ
بگیر از من این دو فرمانده را
دل عاشق و عقل درمانده را
اگر عشق با ماست این عقل چیست؟
بکش!هم پدر هم پدر خوانده را
تو کاری کنای مرگ!اکنون که خلق
نخواهند مهمان ناخوانده را
در آغوش خود بار دیگر بگیر
من این موج از هر طرف رانده را
شب عاشقی رفت و گم کرده ام
در شیشه عطر وامانده را
۹۳/۱۲/۰۹