دریافت
حجم: 146 کیلوبایت
هر چه خواندم نامه هایت را نیفتاد اتفاق
می روم تا هیزمی دیگر بریزم در اجاق
بی سبب دست تمنا تا درختان می بری
سیب ها دیگر به افتادن ندارد اشتیاق
رفتنت چون بودنت تکرار رنج زندگی است
مانند جای خالی ساعت به دیوار اتاق
از دورویی تلخ تر در کام اهل عشق نیست
تا دلت با من دورنگی کرد شیرین شد فراق
کافرم در دیده زاهد ولی در دین عشق
آفرین بر کفر باید گفت و نفرین بر نفاق
بگیر از من این دو فرمانده را
دل عاشق و عقل درمانده را
اگر عشق با ماست این عقل چیست؟
بکش!هم پدر هم پدر خوانده را
تو کاری کنای مرگ!اکنون که خلق
نخواهند مهمان ناخوانده را
در آغوش خود بار دیگر بگیر
من این موج از هر طرف رانده را
شب عاشقی رفت و گم کرده ام
در شیشه عطر وامانده را
رسیده ام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیست
خدا کسی است که باید به دیدنش بروی
خدا کسی که ار آن سخت می هراسی نیست
به عیب پوشی و بخشایش خدا سوگند
خطا نکردن ما غیر ناسپاسی نیست
به فکر هیچ کسی جز خودت مباش ای دل
که خودشناسی تو جز خدا شناسی نیست
دل از سیاست اهل ریا بکن خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست